سكوت2012 بهترین وبلاگ عمومی
از شما،با شما،براي شما(همه چيز براي همه كس)
 
 

زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.

از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است.در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده...

                                      براي ديدن كامل داستان روي ادامه ي مطلب كليك كنيد.

این صفحه را به اشتراک بگذارید

ادامه مطلب ...


 آن شب بهاری را به یاد بیاور مترسک!. همان شبی كه بی‌خوابی به سرم زد و نیمه شب با پای برهنه به سراغت آمدم. كنارت روی علفها دراز كشیدم. آسمان آنقدر آبی بود كه حتی تاریكی شب هم نمی‌توانست آن را بپوشاند.

 

ـ صدای جیرجیركها را می‌شنوی مترسك!؟

ـ

 

براي ديدن بقيه ي داستان به ادامه ي مطلب برويد

این صفحه را به اشتراک بگذارید

ادامه مطلب ...


پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می‌شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازشما عکسبرداری بشود تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشد.
پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می‌روم و صبحانه را با او می‌خورم. نمی‌خواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می‌دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی‌شناسد!
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی‌داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می‌روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت:
اما من که می‌دانم او چه کسی است..! 
 

این صفحه را به اشتراک بگذارید


گل آفتاب گردان رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا . ما همه‌ آفتابگردانیم.
اگر آفتابگردان‌ به‌ خاک‌ خیره‌ شود و به‌ تیرگی، دیگر آفتابگردان‌ نیست.
آفتابگردان‌ کاشف‌ معدن‌ صبح‌ است‌ و با سیاهی‌ نسبت‌ ندارد...
 
براي ديدن بقيه به ادامه ي مطلب برويد.
این صفحه را به اشتراک بگذارید

ادامه مطلب ...


جمعه 13 اسفند 1389برچسب:زندگينامه,اس ام اس سركاري,شعر,باورنكردنيها, :: 21:24 ::  نويسنده : علیرضا

داشتم مي رفتم سفر و از همسرم خواستم که مثل هميشه بعد از دعاش به عنوان نگاهبان من پيشونيم رو ببوسه.

و بعد سوار قطار شدم.

...

 براي ديدن بقيش برو به ادامه ي مطلب.

این صفحه را به اشتراک بگذارید

ادامه مطلب ...


پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:, :: 12:58 ::  نويسنده : علیرضا
دختر كوري تو اين دنياي نامرد زندگي ميكرد .اين دختر يه دوست پسري داشت كه عاشقه اون بود.دختره هميشه مي گفت اگه من چشمامو داشتم و بينا بودم هميشه با اون مي موندم. يه روز يكي پيدا شد كه به اون دختر چشماشو بده. وقتي كه دختره بينا شد ديد كه دوست پسرش كوره. بهش گفت من ديگه تو رو نمي خوام،برو. پسره با ناراحتي رفت و يه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشماي من باش!


این صفحه را به اشتراک بگذارید


آقای سید محمد ابراهیم حسینینقل کرده است : من در سال ۱۳۷۴ در روستای کرزان از توابع تویسرکان به منبر می رفتم و نوحه می خواندم . روز تاسوعا بود .با میزبان خود آقای محمود افشار برای گردش به صحرا رفتیم . پدری با دو فرزندش را دیدیم که لوبیای قرمز می کاشتند .بعد از احوالپرسی حرف از معجزه ائمه به میان آمد . آقای کریمی داستان جالبی نقل کرد و گفت : یکی از بچه ها بنام عباس مرد ...
 
 براي ديدن ادامه ي نوشته به ادامه ي مطلب برويد. 




 

این صفحه را به اشتراک بگذارید

ادامه مطلب ...


 

دوخط موازي زائيده  شدند . پسرکي در کلاس درس آنها را روي کاغذ کشيد.

آن وقت دو خط موازي چشمشان به هم افتاد .
و در همان يک نگاه قلبشان تپيد .
و مهر يکديگر را در سينه جاي دادند .

خط اولي گفت : ...

 

 براي ديدن ادامه ي نوشته به ادامه ي مطلب برويد.

 

 

 


 
 

این صفحه را به اشتراک بگذارید

ادامه مطلب ...


 

روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا مي كرد كه زيبا ترين قلب را درتمام آن

منطقه دارد.جمعيت زياد جمع شدند. قلب او كاملاً سالم بود و هيچ خدشه‌اي بر آن وارد نشده بود

و همه تصديق كردند كه قلب او ...

 

 براي ديدن ادامه ي نوشته به ادامه ي مطلب برويد.

 
 

این صفحه را به اشتراک بگذارید

ادامه مطلب ...


 

زمان های قديم٬ وقتی هنوز راه بشر به زمين باز نشده بود. فضيلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده

بودند.ذکاوت گفت بياييد بازی کنيم. مثل قايم باشک!ديوانگی فرياد زد: آره قبوله من چشم می زارم!چون

کسی نمی خواست دنبال ديوانگی بگردد٬‌ همه قبول کردند.ديوانگی چشم هايش را بست و شروع به شمردن

کرد: يک٬ ... دو٬ ... سه٬ ... !همه به دنبال ...

 

 براي ديدن ادامه ي نوشته به ادامه ي مطلب برويد.

این صفحه را به اشتراک بگذارید

ادامه مطلب ...


صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید.در صورت هر گونه انتقاد يا پيشنهاد لطفاٌ نظر بدهيد يا به اين آدرس ايميل بزنيد.ali_gun_on_hand@yahoo.com
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همه چیز برای همه کس و آدرس sokot2012.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 21
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 247
بازدید کل : 286047
تعداد مطالب : 166
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1



Alternative content